script type="text/javascript" src="http://www.imgiran.com/images/q1r3glap49hj9t96ql5j.js"> script type="text/javascript" src="http://www.imgiran.com/images/q1r3glap49hj9t96ql5j.js"> دلنوشته
 
دلنوشته
 
 

اگه با دلت کسی رو دوست داشتی زیاد توجه نکن چون کار دل دوست داشتنه مثل کار چشم که  دیدنه

...........اما.........

اگه کسی رو با عقلت دوست داشتی بدون داری چیزی رو به نام عشق تجربه میکنی

خدایا هیچ تنهایی رو اونقدر تنها نذار که به هربیس لیاقتی بگه عشقم


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 16:7 :: توسط : زهره

اگر مردم روی سنگ قبرم بنویسید:

بی کس بود........... اماکسی را بی کس نکرد!

تنها بود.............اماکسی را تنها نکرد!

دلشکسته بود............................ اما دلی رانشکست!

شاید بد بود.......................... امابد کسی را نخواست!

از چوپان پیری پرسیدند چه خبر؟؟؟؟بالحنی تلخ گفت بره ای را که تا دیروز نوازش میکردم گرگ شد....


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, :: 19:4 :: توسط : زهره

تیغو دستم داد...با دست لرزون گرفتمش...باترس پرسیدم برای چیه؟گفت اگه دوسم داری شاهرگتو بزن..گفتم چی میگی تو؟مرگ و زندگی دست خداست هنوز حرفم قطع نشده بود گفت دیدی دوسم نداری؟واسه اثبات دوست داشتنم تیغو کشیدم رو شاهرگم...در حال جون دادن بودم گفتم دیدی دوستت داشتم؟ گفت اگه دوسم داشتی تنهام نمیذاشتی

به سلام ها دل نمیبندم و از خداحافظی ها دلگیر نمیشم...دیگه عادت کردم به تکرار دوری و دوستی

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, :: 21:39 :: توسط : زهره

عاشقش بودم عاشقم نبود...وقتی عاشقم شد که دیر شده بود..حالا فهمیدم چرا اول قصه ها میگن یکی بود و یکی نبود..همیشه اینجوری بوده...برای من مبهم است که چرا باهم بودن وبا هم ساختن اینجا نمیگنجه؟وما برای بودن یکی دیگری را حدف میکنیم...هیچ قصه گویی نیست که اول قصه اش را اینگونه شروع کند:یکی بود...دیگری هم بود...همه باهم بودند...

وما اسیر این قصه های کهن هستیم که برای بودن یکی دیگری را حذف میکنیم...

دارایی.. آبرو...و بودنمان وابسته به نبودن دیگری ست.ومتاسفانه این هنری است که خوب آموخته ایم............هنربودن ونبودن دیگری...............

میدونی بدترین معلم کیه؟زندگی....حتما میپرسی چرا زندگی؟چون اول امتحان میگیره بعد درس میده


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, :: 21:9 :: توسط : زهره

آنگاه که کاخ آرزو های کسی را وبران میکنی...

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی...

آنگاه که حتی گوشت را میگیری تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی...

آنگاه که خدا رامیبینی و بنده ی خدا را نادیده میگیری...

میخواهم بدانم دستانت را به سمت کدام آسمان بلند میکنی تا برای خوشبختی ات دعا کنی!!!!!

چه مسخره است....هر دفعه که از ترس خیانت حرف میزدم به من میگفتی "خیالت تخت" ومن با خیالم تختی ساختم برای هوس بازی های تو.


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, :: 20:53 :: توسط : زهره

سعی کن همیشه تنها باشی چون تنها به دنیا میای و تنها از دنیا میری.بگدار عظمت عشق را هیچ گاه باور نکنی چون آنقدر عظیم است که تورا در خود گم میکند اما اگر عاشق شدی تنها یک نفر را دوست بدار و خنده وگریه ات برای آن یک نفر باشد

هیچ وقت به کسی دل نبند... چون این دنیا اینقدر کوچیکه که دو تا دل کنار هم جانمیشه!

 اما

اگر به کسی دل بستی... هرگز رهایش نکن چون این دنیا اینقدر بزرگه که هرگز پیدایش نخواهی کرد


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, :: 20:39 :: توسط : زهره

دیگر تنهایی ام را باکسی تقسیم نمیکنم یک بار تقسیم کردم چندین برابر شد

تو میخواستی بشی سنگ صبورم...تو شدی سنگ ولی من هنوز صبورم


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, :: 17:45 :: توسط : زهره

بودن در نوشته های دختری که در تنهاییش فریاد میزند جای تعجب ندارد.خواندن نوشته هایی که از سر دلتنگی مینویسم شاید به نظر زیبا بیایند اما تنهایی و دلتنگی کجایش زیباست که مرا وادار به نوشتن میکنی؟توی خط خطی های دختری گوشه گیر دنبال پیدا کردن چه حسی هستی؟حس تنهایی؟دلتنگی از مسافت هایی که بین ما یک دیوار آهنی ساخته اند؟یاحس دوست داشتن؟دارم با بغض مینوسم باگلویی که فقط یه فریاد کم داره...باچشمانی که پر ازاشک اند اما لبخند را بر لبانم مینشانند تا تویی که مرا میبینی نفهمی چه درد عمیقی پشت این لبخند است.

ازدلنوشته هایم ساده نگذر...به خاطر داشته باش این دلنوشته هارا دلم نوشته...


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 22 فروردين 1387برچسب:, :: 16:4 :: توسط : زهره

میگنم غمتو به هیچ کس نگو...حتی به چشات...چون اونم یه روزی رسوات میکنه!

خدایا مگه اشک چقدر وزن داره که با ریختنش آدم سبک میشه؟؟؟؟؟؟


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 1 فروردين 0برچسب:, :: 18:37 :: توسط : زهره

از تنهایی  عروسکم را در آغوش میگیرم..او نیز مثل توست و مرا دوست ندارد اما هرچه هست دل شکستن بلد نیست..

تنهایی بهتراز اینه که با کسی باشی اما احساس تنهایی کنی!


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 1 فروردين 0برچسب:, :: 18:28 :: توسط : زهره

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ
حکایت من حکایت کسی بود که عاشق دریا بود ولی قایق نداشت.دلباخته ی سفربود ولی همسفر نداشت.حکایت کسی که زجر کشید ولی ضجه نزد.زخم داشت ولی ننالید.گریه کرد اما اشک نریخت.حکایت من حکایت کسی بود پر از فریاد اما سکوت کرد تاکسی صدایش را نشنود
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلنوشته و آدرس delnevshte.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.